گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
سورة مریم



اشاره
37- مکیّه، و آن نود و نه آیه است- و بقولی نود و هشت آیه است. بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 1 تا 6
اشاره
إِّنِّی
ِ
37 کهیعص [ 1] ذِکرُ رَحمَتِ رَبِّکَ عَبدَهُ زَکَرِیّا [ 2] إِذ نادي رَبَّهُ نِداءً خَفِیا [ 3] قالَ رَب - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
219 وَ إِنِّی خِفتُ المَوالِیَ مِن وَرائِی وَ کانَتِ - شَّقِیا [ 4] -قرآن- 1
ِ
وَهَنَ العَظمُ مِنِّی وَ اشتَعَلَ الرَّأسُ شَیباً وَ لَم أَکُن بِدُعائِکَ رَب
ذِکرُ رَحمَتِ » 186- رَّضِ یا [ 6] -قرآن- 1
ِ
امرَأَتِی عاقِراً فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلِیا [ 5] یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ وَ اجعَلهُ رَب
اي ضعف عظمی و خصّ العظم لأنّه عماد « وَهَنَ العَظمُ » هذا خبر لمبتدإ محذوف تقدیره هذا المتلوّ ذکر رحمۀ ربّک « رَبِّکَ
جمع مولی و هم من تلزمه ولایۀ أمرهم « المَوالِیَ » یقال شقی فلان بحاجته إذا تعب بسببها و لم یحصل مطلوبه منها « شَقِیا » الجسم
مِن » 248 [ صفحه 391 ] أمره و مراده بنو عمّه - 165 -قرآن- 235 - 106 -قرآن- 155 - 26 -قرآن- 88 - و تلزمهم ولایۀ -قرآن- 1
- 41 -قرآن- 58 - اي مرضیا عندك ممتثلا لامرك. -قرآن- 26 « رَضِیا » اي ولیّا یلی أمر بیتی من صلبی « وَلِیا » اي بعد موتی « وَرائِی
115- -68 قرآن- 105
تفسیر معانی:
اشاره
-1 کهیعص [اختلاف علماء در حروف معجمی که در أوایل سور است ذکر شده است و در اینجا گوئیم عطاء بن السائب از
سعید بن جبیر از إبن عباس روایت کرده است که گفت کاف از کریم و هاء از هادي و یاء از حکیم و عین از علیم و صاد از
صادق و اشاره بصفات حسنی حق تعالی است. و نیز در روایتی از عطا و کلبی است که از إبن عباس روایت کرده است که
معناي آن [کاف لخلقه هاد لعباده یده فوق أیدیهم عالم ببریّته صادق فی وعده] میباشد و بنابراین هر یک از اینکه حروف
دلالت بر صفتی از صفات خداي عزّ و جلّ دارد. و از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است که در دعاي خود عرض
میکرد أسئلک یا کهیعص]. [اینکه میخوانیم و تلاوت میکنیم] یادآوري و خبر رحمت و عنایت پروردگار تست بنده خود
زکریّا را [که چون زکریّا که پیمبري از پیمبران بنی إسرائیل و از اولاد هارون بن عمران برادر موسی بن عمران علیه السّلام بود
دعا کرد و از خداي خود فرزند خواست خداوند باو رحمت فرمود و دعاي او را مستجاب نمود] [و نیز ذکر بصیغه ماضی و
ذکّر بصیغه أمر نیز قرائت شده است یعنی یاد کرد خداوند یا یاد کن و تذکّر بده تو یا محمّد رحمتی که پروردگارت ببنده
خود زکریّا فرمود]. 3- زمانی را که زکریّا پروردگار خود را با نواي پنهانی و سرّي بخواند و بطور آشکارا دعا ننمود [که یا
ریاء نشود و یا اینکه مورد مسخره و استهزاء قوم نگردد که بگویند اینکه پیرمرد را بنگرید که با کبر سنّ از خدا فرزند
میخواهد]. [ صفحه 392 ] در اینجا اشاره و دلالتی است که در دعاء اخفاء یعنی پنهانی آن مستحب است و باجابت نزدیکتر
است چنانکه در حدیث آمده است که فرمود صلّی اللّه علیه و آله خیر الدّعاء الخفیّ و خیر الرزق ما یکفی. 4- [زکریّا در
دعاي خود] گفت اي پروردگار من همانا استخوان من سست شده [یعنی نیروي جوانی از من رفته و ناتوان شدهام] و تلألؤ
پیري از سر من نمایان گشته [یعنی موي سرم سپید گشته و پیک مرگ فرا رسیده است] و اي پروردگار من در گذشته در
دعاي تو بدبخت و نومید نبودهام [یعنی تو مرا بحسن اجابت عادت دادهاي و هر وقت از تو چیزي خواستهام محروم و نومیدم
نکردهاي و اینک هم در آنچه درخواست میکنم مأیوسم منما و در اجابت دعایم محروم مفرما]. 5- و همانا من از موالی خودم
[یعنی از قبیله و بنی أعمامم] [که از شرار بنی اسرائیل بودهاند] پس از مرگم و از دنبال خودم ترسان و بیمناکم [که حقّ
جانشینی مرا در امور دین ادا نکنند و مردم را بتباهی سوق دهند] و زن من هم نازاست بنابراین از جانب خودت فرزندي بمن
عطا کن که ولیّ و جانشین من باشد و اولی بمیراث من باشد. 6- وارث من باشد و از آل یعقوب هم ارث ببرد و اي پروردگار
من او را یعنی آن ولیّ و فرزند را مرضیّ و محل خشنودي خودت و مطیع امر خودت قرار ده. - اوّلا آل یعقوب که در آیه
مبارکه ذکر شده است کلبی و مقاتل گفتهاند که مقصود یعقوب بن ماتان است که برادرش عمران بن ماتان پدر مریم میباشد
و بقولی او همان یعقوب بن اسحق بن إبراهیم است زیرا زن زکریا خواهر مادر مریم بنت عمران بوده و نسب او بیعقوب میرسد
چه او از اولاد سلیمان بن داود بوده و او از اولاد یهودا پسر یعقوب است و زکریّا هم از اولاد هارون و او از فرزندان لاوي بن
یعقوب میباشد. [ صفحه 393 ] ثانیا: در معناي [یرثنی] اختلاف است. أبی صالح گفته است که معناي آن یرثنی مالی و یرث
من آل یعقوب النبوّة یعنی از من مال بارث ببرد و از آل یعقوب پیمبري را. و حسن و مجاهد گفتهاند یعنی یرث نبوّتی و نبوّة
آل یعقوب- و أصحاب ما امامیّه بهمین استدلال کردهاند که پیمبران مال بمیراث میگذارند [بخلاف أهل سنّت که گویند أنبیاء
مال بمیراث نمیگذارند] و مراد از ارث مذکور در آیه مال است نه علم و نبوّت زیرا لفظ میراث در لغت و شریعت اطلاق
نمیشود مگر بآنچه از موّرث بوارث منتقل میگردد مانند أموال و در غیر مال استعمال نمیشود مگر بطریق مجاز و از حقیقت
بمجاز بدون دلیل عدول نمیتوان کرد. و نیز زکریّا در دعاي خود عرض میکند و اجعله ربّ رضیّا یعنی پروردگارا اینکه ولی و
جانشین که از من ارث میبرد او را مورد خشنودي خودت قرار ده که امتثال و اطاعت فرمان ترا کند و چون ارث را حمل بر
معنی نبوّت کنیم اینکه حرف زکریّا و درخواست او معنائی نخواهد داشت و لغو و عبث دعائی خواهد بود و چنانست که
بگوئیم پروردگارا پیمبري براي ما برانگیز و او را عاقل و داراي اخلاق مرضیّ قرار ده زیرا در صورتی که پیمبر باشد بالتّبع
رضا داخل در نبوّت میباشد و در نبوّت اعظم از رضا چیست! و آنچه اینکه گفتار ما را تقویت و تأیید میکند تصریح زکریّاست
به اینکه که او از عموزادگانش براي بعد از خودش بیمناك و ترسان بوده و گفته است [إنّی خفت الموالی من ورائی] و فقط
طلب وارث را بعلّت خوف خود مینماید و سزاوار نیست که ترس او جز براي مال باشد و براي نبوّت و علم چه ترسی براي بعد
از مرگ خود دارد زیرا زکریّا علیه السّلام در حقّ خداي تعالی داناتر است و میداند که نباید بترسد از اینکه خدا پیمبري
برانگیزد که اهلیّت نبوّت نداشته باشد یا علم و حکمت او را بکسی ارث بدهد که أهل آندو صفت نباشد و میداند که خدا
فقط پیمبر را براي انتشار علم در بین مردم برمیانگیزد پس چرا بترسد از امري که غرض از بعثت پیمبران [ صفحه 394 ] است
بلکه ترس آنحضرت از اینکه بوده است که چون عموزادگانش از أهل فساد بودهاند مبادا دست بمال او بیابند و آنرا در غیر
مورد حق صرف نمایند و بوسیله آن تباهکاري کنند و اینهم مبنی بر بخل و امساك آنحضرت العیاذ باللّه نبوده بلکه غرض او
غایت حکمت و مصلحت بوده است زیرا تقویت فساق و اعانت آنها بر افعالشان مذموم و ممنوع در دین است و کسیکه حمل
ارث را بر مال مبنی بر بخل بداند بیانصاف است و گفتار او [خفت الموالی] مفهومش بیم از اخلاق و أفعال آنهاست نه از
خود آنها چنانکه آنکس که از خدا میترسد فقط از عقاب او میترسد بنابراین مراد از ترس بیم تضییع مال و انفاق آنها در
معصیت خدا بوده است [از مجمع البیان].
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 7 تا 11
اشاره
أَّنّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امرَأَتِی عاقِراً وَ قَد
ِ
یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسمُهُ یَحیی لَم نَجعَل لَهُ مِن قَبلُ سَمِیا [ 7] قالَ رَب
اّجعَل لِی آیَۀً قالَ
ِ
بَلَغتُ مِنَ الکِبَرِ عِتِیا [ 8] قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَد خَلَقتُکَ مِن قَبلُ وَ لَم تَکُ شَیئاً [ 9] قالَ رَب
- آیَتُکَ أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیا [ 10 ] فَخَرَجَ عَلی قَومِهِ مِنَ المِحرابِ فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیا [ 11 ] -قرآن- 1
یقال هو « سَمِیا » اسم للمذکّر أوّل ما یبلغ و منه اشتق اغتلم الرّجل إذا اشتدت شهوته للجماع ثمّ یستعمل فی التلمیذ « بِغُلامٍ » 527
135 -قرآن- - 12 -قرآن- 125 - حالۀ لا سبیل إلی اصلاحها -قرآن- 1 « عِتِیا » اي کیف او من اینکه « أَنّی » سمیّی اي اسمه کاسمی
217 [ صفحه 395 ] و مداوتها. و اصله عتا یعتو عتوّا و عتیّا اي نبا عن الطاعۀ. العتی و العسی بمعنی واحد - -179-171 قرآن- 207
اي قال الأمر کذلک « قالَ کَ ذلِکَ » فهو عات و عاس إذا غیّره الزّمان إلی حال الیبس و الجفاف و فی قرائۀ من الکبر عسیّا
اي أوّل النّهار و « بُکرَةً وَ عَشِیا » اي نزّهو اللّه و قدّسوه « سَبِّحُوا » اي فاشار إلیهم « فَأَوحی إِلَیهِم » اي المصلّی او الغرفۀ « المِحرابِ »
- 285 -قرآن- 303 - 239 -قرآن- 265 - 204 -قرآن- 227 - اي سويّ الخلق لیس بک بکم و لا خرس: -قرآن- 188 « سویّا » آخره
363- -314 قرآن- 342
تفسیر معانی:
اشاره
-7 [خداوند دعاي زکریّا را مستجاب کرد و باو وحی فرستاد که] اي زکریّا ما [بوسیله فرشتگان] بتو مژده میدهیم [که براي تو
پسري [زائیده خواهد شد که] نام او یحیی است و پیش از اینکه براي او همنامی قرار ندادهایم [یعنی قبل از او یحیی نامیده
نشده است]. مفسّرین گفتهاند در اینکه آیه تشریفی براي یحیی علیه السّلام از دو جهت میباشد یکی آنکه خداي تعالی خود او
را نامگذاري فرموده است و بپدر و مادرش واگذار نفرموده است دیگر آنکه بنامی او را نامیده است که قبلا کسی بآن نام
نامیده نشده است و اینکه نام دلیل بر فضل اوست. و حضرت أبو عبد اللّه امام صادق علیه السّلام فرمود حسین علیه السّلام نیز
چنین است و قبلا بچنین نام کسی نامگذاري نشده بود و جز بر اینکه دو بزرگوار آسمان چهل صباح نگریسته است و کشنده
یحیی و حسین علیهما السّلام هر دو ولد زنا بودهاند. و سفیان بن عیینه از علیّ بن زید از علیّ بن الحسین علیه السّلام روایت
کرده است که فرمود: [ما با حسین علیه السّلام بیرون آمدیم و بمنزلی نرسیدیم و از آنجا کوچ نکردیم مگر اینکه آنحضرت
بیاد یحیی بن زکریّا علیه السّلام بود و روزي فرمود: [از پستی دنیا در نزد خداي عزّ و جلّ اینکه سر یحیی بن زکریّا را براي زن
زانیه فاجرهاي از زنان زناکار بنی اسرائیل بهدیّه بردند]- [مجمع البیان]. 8- [زکریّا] گفت اي پروردگار من از کجا و چگونه
براي من پسري [ صفحه 396 ] خواهد بود و حال آنکه زن من نازاست و حقّا خود منهم از پیري و زیادي سن بحال یبوست و
خشگی [مانند چوب خشگیده و پوست و استخوانی] میباشم [زیرا نود و چند سال از عمر او گذشته بود]. 9- [پروردگار] فرمود
امر چنین است [که بتو خبر دادم] پروردگار تو گوید که اینکه کار بر من [یعنی بر قدرت من خاصۀ] آسان است [نیروي ترا
براي مباشرت تقویت میکنم و رحم عیالت را مهیّا میسازم تا قبول نطفه کند و سپس بزاید] و براستی که ترا پیش از یحیی
آفریدم و موجود ساختم و حال آنکه چیزي نبودي [و وجودي نداشتی بلکه عدم صرف بودي- پس برطرف ساختن نازائی زن
تو و برطرف کردن مانع قبول فرزند آسانتر است از ابتداي بانشاء و ایجاد-]. [حکم بن عیینه از أبی جعفر علیه السّلام روایت
کرده است که فرمود پنج سال بعد از اینکه مژده خدائی یحیی علیه السّلام بدنیا آمد]. 10 - [زکریّا] گفت اي پروردگار من
براي من نشانه و علامتی قرار بده [که چه موقع اینکار خواهد شد] خداي تعالی فرمود نشانه تو بر اینکه کار آن استکه سه شبانه
روز با آنکه سويّ و صحیح و سالم هستی و علّتی نداري با مردم سخن نمیگوئی یعنی بقرائت زبور و دعاء و تسبیح قادر بود
ولی حرف زدن با مردم ممکنش نبود و اینکه أمري غیر عادي بود]. 11 - بنابراین زکریّا از نمازگاه خود در برابر قومش ظاهر
شد و بآنها اشاره کرد [با رمز و اشاره دست یا نوشتن بر زمین] به اینکه که صبحگاهان و شبانگاهان خدا را تسبیح و تنزیه کنید
و نماز بگذارید [چون صبح و شام با آنها نماز میگذارد و چون آنها دیدند که زکریّا تکلّم نمیکند و بآنها براي حضور در نماز
باشاره سخن میراند دانستند که وقت حمل عیال او بیحیی رسیده است و سه روز به اینکه بود که قادر بر تسبیح و دعاء بود ولی
[ قادر بر سخن گفتن با آنها نبود]. [ صفحه 397
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 12 تا 14
اشاره
یا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیا [ 12 ] وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیا [ 13 ] وَ بَ  را بِوالِدَیهِ وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِیا
قال فی المجمع هیهنا اختصار عجیب تقدیره فوهبنا له یحیی و أعطیناه الفهم و « یا یَحیی خُ ذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ » 188- 14 ] -قرآن- 1 ]
العقل و قلنا له یا یحیی خذ الکتاب یعنی التوریۀ بما قوّاك اللّه علیه و ایّدك به و معناه أنت قادر علی أخذه قويّ علی العمل به
البرّ بالوالدین اطاعتهما و « وَ بَ  را بِوالِدَیهِ » اي و رحمۀ منّا علیه او و رحمۀ و عطفا فی قلبه علی أبویه و غیرهما « وَ حَناناً مِن لَدُنّا »
اي عاصیا لربّه و عاقّا لوالدیه. و الجبّار الّذي لا یري لاحد علیه « عَصِیا » الاحسان إلیهما. یقال برّ بوالدیه یبرّ بهما برّا. أحسن إلیهما
- 401 -قرآن- 495 - 301 -قرآن- 377 - 37 -قرآن- 276 - اي و سلامۀ و امان له منّا فی هذه الایّام. -قرآن- 1 « وَ سَلامٌ عَلَیهِ » حقّا
12 - [پس یحیی را باو عطا کردیم و باو فهم و عقل بخشودیم و باو گفتیم]: اي یحیی بآنچه خداوند ترا 606- -505 قرآن- 585
تقویت و تأیید کرده است کتابرا یعنی توراة را بگیر و بآن عمل کن و باو در حال کودکی و صباوت حکم یعنی نبوّت عطا
فرمودیم. [إبن عباس گوید یحیی علیه السّلام سه ساله بوده است که بپیمبري برگزیده شد و عیاشی باسناد خود از علیّ بن
اسباط روایت کرده است که من بقصد مسافرت بمصر بمدینه رسیدم و بر حضرت أبی جعفر محمّد بن علیّ الرضا علیه السّلام
وارد گشتم [ صفحه 398 ] و او در اینوقت پنج ساله بود و من براي توصیف او بیاران خودمان در مصر تأمّل داشتم آنحضرت
نظري بمن نمود و فرمود یا علی خداوند در امامت همان اختیاري را میفرماید که در نبوّت فرموده است و میفرماید: [وَ لَمّا بَلَغَ
أَشُدَّهُ وَ استَوي آتَیناهُ حُکماً وَ عِلماً] و میفرماید: [وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیا] پس هم جایز است که حکم را بچهل ساله عطا فرماید
352 و از أبی الحسن الرّضا علیه السّلام مروي است و مجاهد و - 306 -قرآن- 320 - و هم بکودك موهبت نماید. -قرآن- 239
معمر هم بر اینکه قولند که کودکان بیحیی علیه السّلام گفتند بیا با هم بازي کنیم یحیی بآنها گفت ما براي بازي خلق نشدهایم
278 کاشفی گوید: درین سخن پندي - و حکم یعنی فهم. -قرآن- 246 « وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَ بِیا » و خدا در باره او نازل فرمود
عظیم است بیخبران بازیچهگاه غفلت را که عمر عزیز ببازي میگذرانند و بدام فریب إنّما الحیاة الدّنیا لعب و لهو مقیّد و
مشعوف میمانند: عمر ببازیچه بسر میبري || بازي از اندازه بدر میبري به که ز بازيّ جهان پا کشی || طفل نهاي چند ببازي
خوشی [و گفتهاند که حکم بمعنی منع نیز هست و حاکم از آنجهت گویند که ظالم را از ظلم باز میدارد و حکمت شخص را
از سفه و بیخردي منع مینماید]. 13 - [و عطا کردیم بیحیی] از جانب خودمان رحمت و عطوفت و شفقت و رقّت قلب را و
همچنین زکاة یعنی عمل صالح پاك و زاکی را و او [بندهاي] بود تقی یعنی مخلص و مطیع و متّقی و پرهیزکار از آنچه
خداوند از آن نهی فرموده است. 14 - و او نسبت بپدر و مادرش نیکوکار بود [یعنی محسن و مطیع و لطیف بآنها و طالب
خشنودي و رضاي آنها بود] و او جبّار [یعنی متکبّر و متعدّي بخلق و غضوب] و نافرمان نسبت بپروردگار خود نبود. 15 - [و از
جانب ما که پروردگار عالمیان هستیم] براي او سلامت و امان [ صفحه 399 ] است در روزي که زائیده شد [از وسوسه و اغواي
شیطان] و روزي که بمیرد [از بلاي دنیا و عذاب قبر] و روزي که برانگیخته و زنده گردد [از هول مطّلع و عذاب آتش]. سفیان
بن عیینه گفت: وحشتناکترین مواطن انسان سه موطن است اوّل روزي که زائیده شود و خود را خارج از جائیکه بود ببیند دوم
روزي که بمیرد و مردمی را ببیند که قبلا آنها را ندیده و احکامی که با آنها عهدي نداشته سوم روزي که از قبر برانگیخته
شود و در محشر عظمی خود را بنگرد و خداوند سبحانه یحیی علیه السّلام را بکرامت و سلامت در اینکه سه موطن مخصوص
ساخت. و گفتهاند که سلام اوّل روز ولادت بر سبیل تفضّل است و سلام دوّم و سوّم از جهت ثواب و جزاء.
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 15 تا 19
اشاره
وَ سَلامٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیا [ 15 ] وَ اذکُر فِی الکِتابِ مَریَمَ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیا [ 16 ] فَاتَّخَذَت
مِن دُونِهِم حِجاباً فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا [ 17 ] قالَت إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیا [ 18 ] قالَ إِنَّما أَنَا
اي اعتزلت. یقال انتبذ ناحیۀ اي اعتزل النّاس و جلس فیها، « انتَبَذَت » - 416- رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیا [ 19 ] -قرآن- 1
شرقی بیت « مَکاناً شَرقِیا » النبذ أصله الطرح و منه قوله [فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِم] اي القوه و انتبذ فلان ناحیۀ اي تنحی ناحیۀ
جبریل « رُوحَنا » اي سترا « حِجاباً » 216 [ صفحه 400 ] او شرقیّ دارها - 149 -قرآن- 197 - 16 -قرآن- 116 - المقدّس -قرآن- 4
جواب الشّرط محذوف و تقدیره إن « إِن کُنتَ تَقِیا » اي ألتجئ و أعتصم. عاذ یعوذ عوذا و عیاذا « أَعُوذُ » اي سويّ الخلق « سَوِیا »
47 -قرآن- - 28 -قرآن- 38 - اي عاهرة. -قرآن- 19 « بَغِیا » اي من أین أو کیف « أَنّی » اي طاهرا « زَکِیا » کنت تقیّا فلا تتعرّض لی
16 - و بیاد آور در اینکه قرآن 287- 252 -قرآن- 277 - 233 -قرآن- 244 - 158 -قرآن- 223 - 92 -قرآن- 136 - -65-55 قرآن- 83
داستان مریم را [و زادن عیسی علیه السّلام و نیکوئی او را تا مردم بآن اقتداء کنند و براي تو معجزهاي باشد] موقعیکه از مردم
کناره گرفت [و از بستگان خود دوري جست] و محلّی را در جانب شرقی [بیت المقدّس یا خانه خویش] اختیار کرد [تا او را
نبینند و منفردا بعبادت پروردگار مشغول باشد]. 17 - و بین خود و کسان خود پرده و مانعی قرار داد [تا او را ننگرند] و ما روح
خودمان [یعنی جبرئیل] را بسوي او فرستادیم و او [یعنی جبرئیل] بصورت آدمی صحیح الخلقه بینقصی در برابر او مجسم شد
[و اینکه چنان بود که چون مریم علیه السّلام را قاعده زنانه دست میداد از مسجد خارج میشد و در خانه خاله خود عیال زکریّا
علیه السّلام در أیّام قاعدگی میماند و چون طاهر میشد بمسجد برمیگشت و در بین اینکه در طرف شرقی خانه حاجبی و
پردهاي زد تا غسل کند در اینحال جبرئیل بصورت مرد جوان درست اندامی بر او درآمد و مریم را بد آمد و از او بخدا پناه
برد]. 18 - [مریم] گفت من بخداوند رحمان [از شرّ تو] پناه میبرم [از نزد من بیرون رو و متعرض من مشو] اگر پرهیزکار هستی
و از خدا میترسی [و بقولی إن کنت] یعنی [ما کنت] یعنی تو با تقوي نیستی اگر بودي نظر بر مرا حلال نمیدانستی و در خلوت
بر من وارد نمیشدي و چون جبرئیل اینکه گفتار بشنید]: [کاشفی گوید: یعنی تو متقی و متورعی من از تو پرهیز میکنم و پناه
19 - [بمریم] گفت جز اینکه نیست که من فرستاده پروردگار تو هستم [ بحق میبرم چه رسد که چنین نباشی]. [ صفحه 401
براي اینکه [وسیله باشم] بتو پسري زاکی و طاهر و پاك [از ادناس و ارجاس یا نامی در أفعال خیر] عطا کنم. 20 - [مریم را بر
حسب عادت و تقاضاي طبیعت اینحرف عجب آمد و مستبعد دانسته] گفت از کجا و چگونه براي من پسري خواهد بود و حال
آنکه بشري [بطریق زوجیّت و شوهري] بمن دست نزده و مرا مسّ نکرده و منهم زن زناکار نبودهام [که از غیر شوهر حلال
فرزندي بیاورم] [و اینکه بدانجهت گفت که فرزند عادة از دو راه میآید یکی از شوهردار که من شوهر نداشتهام و زن بی
شوهر هم جز از راه فجور فرزند نمیآورد و منهم فاجره نبودهام].
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 21 تا 30
اشاره
[ قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجعَلَهُ آیَۀً لِلنّاسِ وَ رَحمَۀً مِنّا وَ کانَ أَمراً مَقضِ یا [ 21 ] فَحَمَلَتهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَکاناً قَصِیا [ 22
فَأَجاءَهَا المَخاضُ إِلی جِذعِ النَّخلَۀِ قالَت یا لَیتَنِی مِتُّ قَبلَ هذا وَ کُنتُ نَسیاً مَنسِیا [ 23 ] فَناداها مِن تَحتِها أَلاّ تَحزَنِی قَد جَعَلَ رَبُّکِ
463 فَکُلِی وَ اشرَبِی وَ قَرِّي عَیناً فَإِمّا تَرَیِنَّ - تَحتَکِ سَرِیا [ 24 ] وَ هُزِّي إِلَیکِ بِجِذعِ النَّخلَۀِ تُساقِط عَلَیکِ رُطَباً جَنِیا [ 25 ] -قرآن- 1
مِنَ البَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرتُ لِلرَّحمنِ صَوماً فَلَن أُکَلِّمَ الیَومَ إِنسِیا [ 26 ] فَأَتَت بِهِ قَومَها تَحمِلُهُ قالُوا یا مَریَمُ لَقَد جِئتِ شَیئاً فَرِیا
27 ] یا أُختَ هارُونَ ما کانَ أَبُوكِ امرَأَ سَوءٍ وَ ما کانَت أُمُّکِ بَغِیا [ 28 ] فَأَشارَت إِلَیهِ قالُوا کَیفَ نُکَلِّمُ مَن کانَ فِی المَهدِ صَبِیا ]
اي علامۀ و « آیَۀً لِلنّاسِ » اي سهل « هَیِّنٌ » - [ 499 [ صفحه 402 - 29 ] قالَ إِنِّی عَبدُ اللّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا [ 30 ] -قرآن- 1 ]
« المَخاضُ » اي فجاءها المخاض و هو ممّا یعدّي تارة بالباء و تارة بهمزة النقل « فَأَجاءَهَا » اي بعیدا « قَصِ یا » برهانا علی کمال قدرتنا
اي جدولا من الماء و قیل سریّا اي رفیع القدر « سَرِیا » الولادة مخضت المرأة تمخض مخاضا اي تحرك الولد فی بطنها للخروج
الجنیّ بمعنی المجنیّ من جنیت الثمرة و اجتنیتها « جَنِیا » اي تسقط « تُساقِط » اي اجذبی إلیک « وَ هُزِّي إِلَیکِ » من السرّ و هو الرفعۀ
اي و طیّبی نفسا و اشتقاقه من القرار فان العین اذا رأت ما یسرّ النّفس سکنت إلیه من النظر إلی غیره و « وَ قَرِّي عَیناً » إذا قطعتها
- اي منکرا. -قرآن- 4 « فَرِیا » اي فان تري و ما زائدة « فَإِمّا تَرَیِنَّ » قیل مشتق من القرّ فان دمعۀ السرور باردة و دمعۀ الحزن حارّة
-400- 373 -قرآن- 391 - 275 -قرآن- 352 - 196 -قرآن- 265 - 114 -قرآن- 185 - 90 -قرآن- 101 - 41 -قرآن- 80 - -14 قرآن- 24
746- 709 -قرآن- 736 - 506 -قرآن- 689 - 420 -قرآن- 487 - قرآن- 410
تفسیر معانی:
اشاره
-21 [جبرئیل علیه السّلام بمریم] گفت مطلب همینطور است که تو میگوئی امّا پروردگار تو [که مرا فرستاده است] گوید اینکه
کار [یعنی بوجود آوردن فرزند بدون شوهر از یک زن] براي من آسان است [هر چند عادة محال باشد] و اینکه کار را
میکنیم براي اینکه آن نشانه ظاهر و آیت باهرهاي براي قدرت ما در نزد مردم باشد [و بآن استدلال بر نبوّت آن مولود و برائت
مادرش کنند] و آنرا نعمتی از جانب خودمان بر خلق قرار میدهیم تا بسبب او هدایت شوند و بوسیله او برحمت ما فایز گردند.
و اینکه أمر ولادت عیسی و آفرینش او بدون پدر امري است انجام شده و قضاي خداوند سبحانه بر اینکه جاري گشته و حکم
او [ صفحه 403 ] صادر گردیده است که باید بشود. 22 - بنابراین مریم بعیسی آبستن شد [و از باقر علیه السّلام مروي است که
جبرئیل گریبان لباس مریم را گرفت و در آن بادي دمید و فرزند در رحم او آنا کامل شد چنانکه بچه در أرحام زنان در مدّت
سه ماه کامل میشود و مریم از محل غسل بیرون آمد در صورتی که سنگینی حمل را حس مینمود و چون از خاله خود و زکریا
شرمگین بود و خجالت میکشید] از آنها کناره کرد و مکان دوري را اختیار کرد [هم از شرم و هم از ترس تهمت [و از
حضرت صادق علیه السّلام مروي است که مدّت حمل او نه ساعت بود. و إبن عباس گفته است که بین کناره گیري و حمل
جز یک ساعت نبود]. 23 - پس درد زادن او را ملجا و مضطرّ ساخت و بتنه درخت خرمائی او را برد تا بر آن تکیه کرد [و آن
درخت خرماي خشکیده بیثمري بود و شاید باو الهام شد که بآن تکیه کند تا تر و تازه شود و برگ کند و معجزهاي بظهور
رسد] و در آنحال گفت اي کاش پیش از اینکه [پیش آمد] من مرده بودم و چیز دور افتادهاي بودم و کسی مرا بیاد نمیآورد
و بمن توجّهی نداشت. [و کاشفی گوید: یعنی هیچکس مرا ندانستی و از من حساب نداشتی حالا همه احبار بیت المقدّس مرا
میشناسند که دختر امام ایشانم در کفالت زکریّا بودهام و هنوز بکارت من زایل نشده و شوهري نکردهام و اکنون فرزند میزایم
و از خجالت آن نمیدانم چکنم. هر چند بروي کار در مینگرم || محنتزدهاي چو خود نمیبینم من انتهی] [و إبن عباس گوید
چون جبرئیل سخن مریم بشنید و آه و ناله او بدید] 24 - پس جبرئیل از زیر نخله ندا برآورد که محزون و اندوهگین مباش
همانا پروردگارت در زیر قدمهایت جدول و نهر آبی قرار داده است [که از آن بیاشامی و خود را از نفاس طاهر سازي] [و یا
اگر سريّ را بمعنی شریف [ صفحه 404 ] و رفیع بگیریم یعنی از تو عیسی که پیمبري با شرف و بلندمرتبه است بوجود آید].
-25 و تنه درخت خرما را تکان بده و بسوي خود بکش براي تو خرماي تازه رسیده و قابل چیدن میریزد. 26 - پس از آن خرما
بخور و از آب آن نهر بنوش [و بدیدار فرزند یا سبز شدن و میوه دادن درخت خشگ] چشم خویش روشن ساز و دیده
خنکدار. [و کاشفی گوید: چه آنکه قادر است بر اظهار خرما از درخت یابس، قدرت دارد بر ایجاد ولد از مادر بیپدر و حق
سبحانه ملائکه فرستاد تا بگرد مریم درآمدند و چون عیسی علیه السّلام متولّد شد او را فراگرفته بشستند و در حریر بهشت
پیچیده در کنار مریم نهادند] و ندا رسید اگر کسی از آدمیان ترا ببیند [و از بچّه تو بپرسد که اینکه فرزند از کجاست و در
مقام ملامت برآید] بگو من نذر کردهام و بر خویشتن واجب ساختهام که روزه باشم [یعنی از خوردن و آشامیدن و سخن
گفتن امساك و خودداري کنم] و لذا هرگز با کسی و انسانی امروز سخن نخواهم گفت [و بیش از گفتن اینکه سخن و همین
- قدر دیگر صحبتی مکن و ساکت شو]. در جنگ میکند لب خاموش کار تیغ || داد جواب مردم نادان چه لازم است 27
پس مریم عیسی را [که در پارچهاي پیچیده بود] با خود برداشت و نزد قوم خود آمد آنان باو گفتند اي مریم تو کار تازه
بزرگ و زشتی کردهاي [و از تو أمر نابهنجاري سرزده است که قبلا در اینکه خاندان سابقه نداشته است]. 28 - اي خواهر
هارون پدر تو مرد بدي نبود [بلکه عمران پدر تو از صلحاء قوم بود] و مادر تو زناکار نبود [بلکه حنۀ بنت فاقوز مادر تو از
صالحات قوم بود]. [ صفحه 405 ] در مخاطب شدن مریم به اخت هارون اقوالی است. [ 1] از إبن عباس و قتاده و کعب و إبن
زید و مغیرة بن شعبه مروي از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله که هارون مرد صالحی بود در بنی اسرائیل که هر کس معروف
بصلاح بود باو نسبت میدادند و خطاب ایشان به اخت هارون یعنی اي شبیه بهارون در خوبی و صلاح، اینکار از تو درخور و
زیبنده نبود. [ 2] از کلبی آنکه هارون برادر پدري مریم بوده و معروف بحسن رفتار بوده است. [ 3] از سدّي آنکه هارون همان
برادر موسی علیه السّلام بوده و مریم از اولاد او بوده است چنانکه گویند یا أخا تمیم. [ 4] از سعید بن جبیر آنکه هارون مرد
فاسقی بوده مشهور بزنا و فساد و مریم را از روي طعنه و توبیخ باو نسبت دادهاند یعنی اي کسیکه در کار زشت شبیه بهارون
فاسق شدهاي. 29 - [چون مریم صائم بود و سخن نمیگفت] اشاره بسوي عیسی علیه السّلام کرد [که با او سخن بگوئید و براي
برائت ساخته من از او شهادت بخواهید و آنها از اینکه گفتار یعنی اشاره مریم بشگفت آمده] گفتند چگونه گفتگو کنیم و
سخن بگوئم با بچّهاي که در خور گهواره است [زیرا هنوز گهوارهاي براي او مهیّا نشده بود و در بغل مادر بود و مقصود از
گهواره یعنی حجر و بغل مادرش یا مقصود آنها اینکه بود که چگونه با شیرخواري که هنوز باید جایش در گهواره باشد
صحبت کنیم و از اشاره مریم بخشم آمدند و آنرا مسخره پنداشتند]. 30 - [و چون عیسی علیه السّلام بسخن آمد] گفت: من
بنده خدا هستم [و اوّلین اقرارش بندگی بود تا کسیکه مدّعی ربوبیّت او باشد گفتارش را باطل بدانند] خداوند بمن کتاب
[ [انجیل] عطا فرموده و مرا پیمبر قرار داده است. [ صفحه 406
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 31 تا 35
اشاره
وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کُنتُ وَ أَوصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمتُ حَیا [ 31 ] وَ بَ  را بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیا [ 32 ] وَ السَّلامُ
اّلَّذِي فِیهِ یَمتَرُونَ [ 34 ] ما کانَ لِلّهِ أَن یَتَّخِذَ
ِ
عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ أَمُوتُ وَ یَومَ أُبعَثُ حَیا [ 33 ] ذلِکَ عِیسَ ی ابنُ مَریَمَ قَولَ الحَق
البرکۀ نماء الخیر و المبارك الّذي « مُبارَکاً » - 452- مِن وَلَدٍ سُبحانَهُ إِذا قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ [ 35 ] -قرآن- 1
من الجبابرة « جَبّاراً شَ قِیا » اي و جعلنی بارا و محسنا بها « وَ بَ  را » اي ما بقیت « ما دُمتُ » ینتمی الخیر به و أصل البرکۀ الثبوت
خّبر لمبتدإ
ِ
« قَولَ الحَق » اي و السّلامۀ علیّ، السّلام مصدر سلمت و جمع سلامه و اسم من أسماء اللّه « وَ السَّلامُ عَلَیَّ » الاشقیاء
اي ما صحّ و ما استقام له تعالی او ما کان ینبغی للّه « ما کانَ لِلّهِ » اي یشکون او یتنازعون « یَمتَرُونَ » محذوف تقدیره هو قول الحقّ
129 -قرآن- - 103 -قرآن- 118 - 15 -قرآن- 92 - مجاز عن سرعۀ الایجاد. -قرآن- 4 « کُن فَیَکُونُ » اي اراد کونه « إِذا قَضی أَمراً »
31 - و 549- 516 -قرآن- 532 - 428 -قرآن- 497 - 383 -قرآن- 410 - 326 -قرآن- 370 - 227 -قرآن- 309 - -179-160 قرآن- 203
خداي من مرا در هر جا که باشم و بهر جا رو کنم مبارك قرار داد [یعنی سودبخش و خیر رسان و باعث نموّ و فزونی خیر و
ثابت و دائم بر ایمان و فرمانبري زیرا اصل برکت بمعنی ثبوت است] و سفارش کرده است مرا و امر فرموده است مرا به بر پا
32 - و مرا نسبت بمادرم [ داشتن نماز و اداي زکاة مادام که در دنیا باقیم و تا موقعی که زنده و مکلّف میباشم. [ صفحه 407
نیکوکار و مهربان قرار داد که اداي شکر او را کنم و باو احسان نمایم و مرا متکبّر، سرکش، رنجاننده و بدبخت گناهکار قرار
نداد که نافرمانی او و پروردگارم را کنم. 33 - و سلامت و امان خداي براي من است روزي که زاده شدم [بدون پدر از طعن و
وسوسه شیطان] و روزي که بمیرم [از شدائد مرگ و آنچه بعد از آن است] و روزي که زنده گردم و براي قیامت مبعوث شوم
[از هول رستاخیز و عذاب آتش]. [گویند چون عیسی علیه السّلام باین سخنان تکلّم نمود، برائت ساحت مریم علیها السلام را
دانستند و سپس عیسی علیه السّلام ساکت شد و پس از اینکه دیگر سخنی نگفت تا بحدّي رسید که در آنموقع کودکان سخن
میگویند]. 34 - اینست عیسی بن مریم علیهما السّلام [که توصیف او شد و گفت من بنده خدایم نه آنچه نصاري میگویند
که او پسر خداست یا خود او خداست یا سوّمی سه تاست] و همان است گفتار حق و صدق آنکس که در باره او [یهود و
نصاري] بشکّ میباشند [یعنی یهود او را ساحر و کذّاب گفتند و نصاري پسر خدا و سوّمی سه تا پنداشتند و یا آنکه خود
نصاري در او بشکّ و اختلاف افتادند یعنی پارهاي گفتند او خداست و برخی او را پسر خدا و بعضی دیگر ثالث ثلاثه
دانستند] [و خداي تعالی همه آنها را تکذیب نموده و فرماید:] 35 - خدا را نمیسزد که براي خود فرزندي بگیرد [زیرا فرزند
باید از جنس پدر باشد و چون خداي تعالی لیس کمثله شیء است پس او را فرزندي نخواهد بود] منزّه است او [از گفتار
نصاري] هر آنگاه که اراده کاري کند و قضاي او بر ایجاد أمري تعلّق بگیرد فقط باو گوید باش پس میباشد یا بشو پس میشود
[ [و تکوین و انشاء و ایجاد اشیاء براي او متعذر و ممتنع نمیباشد و بهر وجهی که بخواهد موجود میفرماید].